آیات قرآن کریم نمط اعلای بلاغت است که از آفاق وحی بر سینه رسول اکرم(ص)فرود آمده و تا دامان قیامت، سرمشق دانشوران و سخنشناسان شده است.
ظهور و تکامل فنون ادبی و علوم بلاغی عرب، در سایه نوازشگر قرآن و پرتو درخشان اسلام صورت گرفت.زیرا شیفتگان آیین پاک سرمدی و مشتاقان دین حنیف احمدی میکوشیدند، مقاصد عالی آیات قرآنی را آنسان که شایسته است، دریابند و مزایا و محاسن لفظی آن کتاب منیع را درک کنند.در راستای چنین شیفتگی است که ضرورت پیدایش علوم بلاغی و فنون ادبی احساس و سرانجام فن معانی و بیان و بدیع پیریزی شده است و ضرورت دانستن آن، به ویژه در باب استعاره، کنایه و مجازهای والای قرآنی، بر پویندگان راه دانش و ایمان آشکار گشته است.
در شماره 5 رشد آموزش قرآن، مقالهای با عنوان «سید رضی و تلخیص البیان فی مجازات القرآن»، در معرفی آن کتاب که سوره به سوره استعاره 1 های موجود در آیات قرآن را نقد و تبیین کرده است، به چاپ رسید.
اکنون به دنبال آن، وارد متن کتاب میشویم و 7 آیه از سورههای کهف، انبیا، فرقان، شعرا و طه را به لحاظ بیانی بررسی و کنکاش میکنیم.
چون هدف نگارنده علاوه بر تحلیل آیات از کتاب تلخیص البیان فی مجازات القرآن، استفاده از تلمیحات و شواهد شاعران فارسی زبان از مصادیق این آیات شریفه است، از اینرو در دامنه پژوهش یادشده، تحت عنوان واژه«تحقیق»، به تجلی بلاغی آیات در شعر فارسی میپردازیم.خداوند در آیه هفدهم از سوره کهف میفرماید:
و تری الشّمس إذا طلعت تّزاور عن کهفهم ذات الیمین و إذا غربت تّقرضهم ذات الشمّال و هم فی فجوة منه
یعنی:و آفتاب را میبینی که چون از افق سر میکشد، از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو میشود، از سمت چپ دامن برمیچیند؛در حالی که آنان در جایی فراخ(از آن غار)قرار گرفتهاند.
1.عبارت«تزاور»یک بیان استعاری است.زیرا از ماده«زور»به معنای مایل شدن و به کنار کشیدن گرفته شده است.در اینجا آفتاب به مانند کسی است که از محل غار دور شده است و با سینه و صورت خود از جهتی به جهت دیگر روی میآورد.
بنابراین مستعار منه، فعل«تزا ور»است، مستعار له دور شدن، آفتاب از غار جامع انصراف و دوری، و بالاخره نوع استعاره، مکنیه است.
2.تعبیر«تقرضهم ذات الشّمال»نیز بیان استعاری دیگری است که در آیه نمایان است.در این جا دو تعبیر وجود دارد:تعبیر اول بدین معنا که آفتاب شعاع خود را از آنها(اصحاب کهف)برمیگرداند و عبارت دوم «تقرضهم»است که شمول و برگرفتن اندکی از پرتو خورشید بر آنان را میرساند که چگونه آفتاب به هنگام گذشتن از بالای غار، کمکم فروغ خود را برمیگیرد.
در این بخش از آیه، استعاره تبعیه وجود دارد و [به تصویر صفحه مراجعه شود مهدی تجلیل کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث] مستعار منه تقرضهم، مستعار له، تمایل خورشید از سمت چپ و جامع دور شدن است.
به نظر نگارنده، چون هر دو استعاره با اسناد مجازی همراه است، نوع استعاره را میتوان تخیلیه نیز دانست. در اینجا باید اضافه شود که شعر را نیز«قریض»گفتهاند، زیرا دو مصراع آن به طور مساوی بریده و ساخته شدهاند. 2
از آیه شریفه«و تری الشّمس إذا طلعت»سنایی نیز در حدیقة الحقیقه استفاده کرده است؛آنجا که گوید: 3
هر کرا در نماز عده نکوست
غار مغرب سزای سجده اوست
رو قضا کن نماز بیدم آز
که نمازت تبه شد از غم آز
مولوی نیز در اشاره به آیه، تمایل و پشت کردن آفتاب را نسبت به غار اصحاب کهف به هنگام طلوع و غروب، به صورت زیر توصیف کرده است: 4
گفت حق در آفتاب منتجم
ذکر تزاور کذی عن کهفهم
*** در آیه سی و نهم سوره طه میفرماید:
و القیت علیک محبّة منّی و لتصنع علی عینی
یعنی:و مهری از خودم بر تو افکندم تا زیر نظر من پرورش یابی.
در این آیه، دو تعبیر استعاری وجود دارد:
1.بیان اول در گفتار خداوند«القیت علیک محبّة منّی»است.منظور صرف«انداختن»نیست، بلکه مراد آن است که خداوند چنان مهری در دل حضرت موسی(ع) قرار میدهد که هر کس او را میبیند، دلباخته او و دلش به سوی او متمایل میشود.
در بخش اول آیه، استعاره تبعیه وجود دارد که مستعار منه ألقیت علیک محبة و مستعار له شمول محبت، و جامع دوست داشتن است.
2.بیان دوم تعبیر قرآنیو لتصنع علی عینیاست و منظور از آن اینکه تو(حضرت موسی)به گونهای تربیت شوی که از حمایت من برخوردار شوی.این تعبیر شدت برخورداری حضرت موسی(ع)از عنایت خداوندی را بیان میکند.
در این آیه استعاره تخیلیه وجود دارد که مستعار منه است«علی عینی»، مستعار له بزرگی مقام حضرت موسی(ع)و جامع، مورد توجه قرار گرفتن است (فی الکلام استعارة تخیلیة و فی تنکیر المحبة إشارة الی فخامتها و غرابة أمرها) 5
استعاره«و لتصنع علی عینی»در گلشن راز شبستری بدینگونه مورد استفاده و تلمیح قرار گرفته است: 6
وجود ما هم مستی است یا خواب
چه نسبت خاک را با رب ارباب
خرد دارد از این صد گونه اشگفت
که و لتصنع علی عینی چرا گفت
بدین معنی عقل آدمی از مفهوم«لتصنع علی عینی» صدگونه شگفتی احساس میکند که توانایی خداوند به حدی است که یک نظر و توجه، آن انسان(حضرت موسی علیه السلام)را کمال میبخشد.
و در آیه صد و چهارم سوره انبیا میفرماید:
یوم نطوی السّماء کطیّ السّجلّ للکتب
یعنی:روزی که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در میپیچیم.
در آیه فوق، «نطوی السّماء»ترکیب استعاری است که میتوان آن را به دو صورت بیان کرد:
1.از درهم پیچیدن آسمان، درهم ریختن و شکستن بنیان آسمان اراده میشود که در کلام عرب نیز به کار رفته است.عبارت«طوی الدهر آل فلان»(روزگار طومار زندگی فلان گروه را درهم پیچید)کنایه از هلاکت و نابودی است.
2.در بیان دیگر، واژه«الطیّ»در معنای واقعی آن به کار میرود.بدین معنا که ما گستره و پهنای آسمان را پس از گسترش، پیچیده و جمع میکنیم.
در این آیه نیز استعاره تبعیه وجود دارد و مستعار منه، نطوی السماء، مستعار له اراده الهی در نابودی آسمانها و جامع، هلاک ساختن موجود است.
در ابیات زیر، سنایی آنجا که صفات قدرت و ثبوتیه خداوند را برمیشمرد، از مفاد این استعاره و آیه شریفه استفاده کرده و در تصویر قیامت و قدرت الهی چنین آورده است: 7
با مکان آفرین مکان چه کند
آسمان خود بر آسمان چه کند
آسمان دی نبود امروز است
باز فردا نباشد او نوزست
در نوردد ز پیش ستر دخان
یوم نطوی السماء رو برخوان
عارفان چون دم از قدیم زنند
ها و هو را میان دو نیم زنند
نه بار کان ثبات اوقاتش
نه مکان جای هستی ذاتش
ای که در بند صورت و نقشی
بسته استوی علی العرشی
و در آیه چهل و پنجم از سوره فرقان میفرماید:
ألم تر إلی ربّک کیف مدّ الظّلّ و لو شاء لجعله ساکنا ثمّ جعلنا الشّمس علیه دلیل
یعنی:آیا ندیدهای که پروردگارت چگونه سایه را گسترده است؟و اگر میخواست آن را ساکن قرار میداد؟ آنگاه خورشید را برای آن دلیل گردانیدیم.
در آیه فوق، تعبیرهای«ألم تر إلی ربّک»و«جعلنا الشّمس علیه دلیلا»استعاره هستند:منظور از«ربک»در این آیه، فعل، اثر و یا حکمت پروردگار در گستراندن سایه است که واژه مضاف حذف شده است.گویی سخن پروردگار چنین بوده است:«آیا حکمت پروردگار را در گسترش سایه ندانستی؟!»
به نظر نگارنده، در این قسمت مجاز به علاقه حذف مضاف نیز ملاحظه میشود.
و استعاره دوم در«و جعلنا الشّمس علیه دلیلا»رخ مینماید.در این بخش از آیه، حالت ادراک قلبی وجود دارد.زیرا در واقع وقتی به سایه نگاه کنیم، به وجود خورشید پیمیبریم.
در این بخش نیز مجاز به علاقه لازمیت و ملزومیت (سایه و خورشید)وجود دارد.
بنابراین در این آیه، هر دو تعبیر استعاره تبعیه هستند و به ترتیب به مستعار منه:«ألم تر إلی ربّک و جعلنا الشّمس علیه دلیلا»، مستعار له:درک علمی و حکمی پیامبر(ص)یعنی«سایه»و جامع:«تیقّن»التزام آفتاب و سایه است.
شاعران بزرگی چون مولوی و سنایی، از این استعاره قرآنی استفاده کردهاند.چنانکه سنایی گوید: 8
لطف حق سایهش افکند بر دل
بس بگوید که کیف مدّ الظّل
چون ز ظل جان او بیابد لمس
روی بنمایدش جعلنا الشّمس
و مولوی نیز گوید: 9
دامن او گیر زوتر بی گمان
تا رهی در دامن آخر زمان
کیف مد الظل نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست
اندرین وادی مرو بی این دلیل
لا احب الافلین گو چون خلیل
و در آیات 225 و 224 سوره شعرا میفرماید:
و الشّعراء یتبعهم الغاوون ألم تر أنّهم فی کلّ واد یهیمون
یعنی:و شاعران را گمراهان پیروی میکنند.آیا ندیدهای که آنان در هر وادی سرگردانند؟
عبارت«فی کل واد یهیمون»یک بیان استعاری است و منظور از آن اینکه، شاعران در گفتهها و سرودههای خود از راهها و شیوههای گوناگونی پیروی میکنند.
بدین ترتیب در این آیه استعاره مصرّحه جلوه میکند که در آن مستعار منه:«فی کل واد یهیمون»مستعار له: ورود در شیوهها و ترفندهای مختلف شعری، و جامع: پراکندگی و سرگردانی است.
در این مورد میتوان گفت، تعبیر فی کل وادیهیمون، تعبیری کنایی است که در آن صورت، مکنی عنه، آشفتگی، و مکنی به، عبارت«فی کل واد یهیمون»خواهد بود.
سنایی هنگامی که شرع را با شعر مقایسه میکند، شرع را حقیقت و شعر را تخیل و باطل و نوعی گمراهی پنداشته است؛آنجا که میگوید: 10
پیش شرعش ز شعر جستن به
بیت را همچو بت شکستن به
شرع از شعر سخت بیگانهست
گرچه با او کنون هم از خانهست
(1).الاستعاره تعلیق العبارة علی غیر ما وضعت له فی اصل اللغة جهة النقل للابانة (استعاره عبارت است از پیوند معنای عبارتی که در غیر معنای حقیقی لغوی به کار رفته است تا با این انتقال، معنی مراد گوینده بیشتر و بهتر بیان شود).به نقل از: دکتر زغلول سالم، محمد.النکت فی اعجاز القرآن.ط الثانیه.مصر دار المعارف. 1378.ص 5.
(2).مدرس تبریزی، محمد علی.ریحانة الادب فی تراجم المعروفین الکنیة أو اللقب. شرکت سهامی طبع کتاب.1368 ق.ج 5.ص 87.
(3).سنایی غزنوی.ابو المجدود بن آدم.الحدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة.تصحیح مدرس رضوی.دانشگاه تهران.1359.ص 144 و 145.
(4).بلخی رومی، مولانا جلال الدین محمد.مثنوی معنوی.انتشارات روزنه. 1380.ص 124.
(5).علامه طباطبایی(ره)، سید محمد حسین.المیزان فی تفسیر القرآن.مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.ج 14.ص 150.
(6).لاهیجی، شمس الدین محمد.مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز.مقدمه و تعلیقات محمد رضا برزگر خالقی و عفت کرباسی زوار.1371.ص 485.
(7).سنایی غزنوی، ابو المجدودبن آدم، پیشین، ص 65.
(8).همان، ص 165.
(9).بلخی رومی، مولانا جلال الدین محمد، پیشین، ص 21.
(10).سنایی غزنوی، ابو المجدودبن آدم، پیشین، ص 146.